
آرزوی من فقط تویی پارت 1
Aryan2023 | 23:55 1403/1/14 | 0 نظر | 5 پسند
سلام خدمت کسایی که این رمان رو قراره بخونن توضیح زیادی دربارش نمیدم برید ادامه مطلب میفهمیدم داستان از چه قراره
ساعت 8 صبح بود با عجله باید میرفت سمت شهر راکون خیلی استرس داشت اولین روز کاریش بود همکارهاش جشن براش گرفته و منتظر اصل کار بودن خیلی کنجکاو بود که روز اول کاریش چطوره دوستی پیدا میکنه اخلاق رفتار همکاراش چطوریه و از همه مهمتر دختر بینشون هست
شاهزاده سوار بر اسب سفید ما خیلی ذوق داشت ولی خب مثل اینکه فعلا باید ذوق کردن میزاشت کنار چون داشت بنزین تموم میکرد از شانس خوبش هم نزدیک یک پمپ بنزین بود پیاده شد اولین چیزی که دید رد خون نزدیک مارکت بود نمیتونست بترسه یا تعجب کنه فکر کرد دزد وارد شده برقا هم رفته بود چراغ قوه اش رو روشن کرد و وارد شد داشت به پشت مغازه میرفت که یه پلیس زخمی با دست خونی اشاره به ادامه مسیر کرد اونجا دونفر افتاده بودن به جون هم وقتی که رسید که رسید پلیس بین راهی بهش گفت:برو عقب من این الاغ رو کنترل میکنم
که از شانس بدش اون دیگری افتاد روش و گردنش رو گاز گرفت و گوشتش رو خورد ادم نبود ولی حیوون هم نبود لیان ترسیده بود نمیدونست چکار کنه در حینی که داشت با خودش کلنجار میرفت اون موجود عجیب غریب هم داشت میومد سمتش خودش رو جمع کرد و سعی بر این داششت که از همون راهی که اومده برگرده وقتی داشت میزد بیرون یه نفر دیگه وارد مارکت شد یه دختر مو قهوهای با کاپشن صورتی و چکمه های سورمه ای اون دختر وقتی لیان رو دید که اسلحه داره دستاش رو برد بالا و گفت:لطفا شلیک نکن
لیان:بشین
همون موقعه به سر یکی از همون موجودات شلیک کرد معلوم نبود که داخل مارکت به اون کوچیکی چجوری اون همه ازز اون جونورا داخلش جا شده بودن
به هر حال دوتا بازمونده ای که از ترس خودشونو خیس کرده بودن سوار یه ماشین پلیس شدن و فرار کردن رفتن سمت شهر راکون.
لیان:اسمت چیه خودتو معرفی نکردی
ناشناس:اسم من کلر ردفیلده اومدم اینجا دنبال برادرم اونم مثل تو پلیسه
لیان:اسمش چیه؟
کلر:کریس
لیان:من تازه به اداره پلیس اینجا منتقل برای همین کسی به این اسم رو نمیشناسم متاسفم
کلر:عیب نداره مطمئنم پیداش میکنم
لیان:خب میشه یه سوال دیگه بپرسم؟
کلر:بپرس
لیان:تو سینگلی دیگه اره؟
کلر:پسره ی........یه لحه این صدای چیه
لیان:منظورت کدوم صدا هست
کلر:یه لحظه وایسا پشت ماشین رو یه نگاه بندازم
همون لحظه یکی از اون جونورا دراومد جلوش و میخواست گازش بگیره لیان برای اینکه دستش به فرمون بودن نمیتونست شلیک کنه برای همین ماشین رو کوبوند به دیوار و اون خیکی هم پرت شد سر و کله جفتشون بدجوری درد گرفته بود ولی خب از شانس خوبشون یه ماشین سنگین پشت سرشون بود که راننده اون ماشین هم گاز گرفته شده بود ماشین پلیس له شد ولی ادمای داخلش نه
لیان:کلر حالت خوبه؟
کلر:اره من خوبم ولی نمیدونم چکار کنم
لیان:برو سمت اداره پلیس اونجا هم رو میبینیم عزیزم
کلر:عزیزمو کوفت پسره ی هیز باید یه طوری خودمو برسونم به اداره پلیس وگرنه این جونورا گردنمو مارک دار میکنن
لیان:امیدوارم حالش خوب باشه چون فکر نکنم دختر دیگه مثل اون این حوالی نیست نمیشه از دستش داد نگاه منه احمقو باش کل شهر رو گوه گرفته اونوقت من به فکر رل زدنم واقعا که چه خریم
کلر:خب اینم از اداره پلیس امیدوارم کسی باشه کمکم کنه یا شاید کریس هم اینجا باشه اگه اینجا باشه که دیگه چه عالی
لیان:خب مثل اینکه اینجا حیاط پشتیه اداره پلیسه امیدوارم راه ورودیش خراب نشده باشه ایولا بازه البته در بازه اون باز یه معنی دیگه میده خاک بر سر ذهن منحرفم خب بزا ببینم اون سفید برفیو پیداش میکنم ایدوارم گردنشو مارک دار نکرده باشن که خودم اولین نفری باشم که همچین کاری باهاش میکنه راستی اینجا جایی پیدا نمیشه برا غلط کاری
خب اینم از این پارت میدونم الان فکر میکنید منحرفیه ولی خب نه این سطحیه به طور عمیقش بمونه برا پارت های جلوتر پارت بعدی رو هم احتمالا فردا بدم تا اون موقع بای