
آرزوی من فقط تویی پارت 2
Aryan2023 | 13:45 1403/1/15 | 0 نظر | 4 پسند
خب بریم برای پارت 2 امیدوارم که تا الان اذت برده باشید این پارت فکر کنم میزان منحرفیش زیاد باشه برای همین بالای 15 سال بخونه لطفا بریم ادامه مطلب
لیان داخل افکار منحرف خودش داشت کم کم غرق میشد که صدایی به گوشش رسید صای کلر نبود بلکه صدای یه نفر بود که نیاز به کمک داشت اروم اروم داشت به سمت میرفت که از پشت یه در میومد در قفل بود یهو وحشی شد و پاش در رو شکوند دید که چندتا از اون جونورا در اون بنده خدا حلقه زده بودن میخواستن گردنشو حسابی مارک دار کنن
ناشناس:هی همینجوری نگاشون نکن به سرشون شلیک کن نقطه ضعفشونه
لیان:قول میدی بعد از نجات جونت یه دست بهم بدی
ناشناس:یالا تا تیکه پارم نکردن
لیان به سر اون جونورا شلیک کرد ناشناس راست میگفت واقعا با شلیک به سر کشته میشن ولی در عجب بود که اینا چین رفت سسمت ناشناس
لیان:خب جای خلوت سراغ داری
ناشناس:گور بابات توی این شرایط به فکر چه چیا که نیستی مارو باش که برات جشن گرفته بودیم
لیان:یه دو سالی هست که کیک نخوردم.وایس ببینم کیک گرفتید دیگه
ناشناس:من میرم دنبال یه راه خروج پیدا کنم احتمالا از سمت پارکینگ بشه فرار کرد
لیان:آخرم یه دست ندادی بهم جهنم همینجا کارمو میکنم
از دید کلر
کلر:خب یه دو ساعتی میشه که لیان رو ندیدم پسره ی هیز چطوری داخل همچین موقعیتی میتونه انقدر خونسرد باشه ولی خب خوشتیپه به دلم نشست بزار ببینم میشه راه خروجی این ورا نیست
کلر همینطوری داشت پیش میرفت بدون هیچ اسلحه و چاقویی همینطوری که داشت نزدیکتر میشد صدای نفس کشیدن یه نفر به گوش میخورد اون شخص دقیقا پشت در اصلی بود انگار داشت با لاک پیک در باز میکرد چون کلر موقع اومدن در رو قفل کرد تو فکر این بود که در رو باز کنه یا نه که یهو اون شخص پشت در در رو باز کرد کلر هم یهو ترسید و افتاد زمین یه مرد قد بلند مو سیاه و چشمای فوق سیاه که کلر رو محو خودش کرده بود
ناشناس:خانوم حالتون خوبه؟
کلر:بله من خوبم یهو که در باز شد ترسیدم
ناشناس:شرمنده که ترسوندمتون ولی از دست این زامبی ها نمیشه فرار کرد
کلر:چی زامبی؟ولی من فکر میکردم اونا فقط برا فیلم هاست نکنه من خواب میبینم
ناشناس:خب نه خواب که نیستید ولی مثل اینکه فیلما به واقعیت تبدیل شدن
کلر:خیلی خب تو برای چی اومدی اینجا برخلاف چیزی که میگفتن اینجا به غیر از زامبی نه ابی هست نه غذایی
ناشناس:من مامور امنیتی شرکت امبرلا هستم
کلر:امبرلا؟همون شرکت دارو سازی
ناشناس:بله اونا سر بر این دارن که جلوی شیوع این بیماری رو بگیرن برای همین که مارو فرستادن به اینجا ولی خب زامبی ها کل گروه من رو تیکه پاره کردن تنها کسی که زنده مونده منم
کلر:اسمت چیه؟
ناشناس:استیو
کلر:منم کلر هستم کلر ردفیلد میگم که تو دوست دختر داری؟
استیو:چی گفتی؟
لیان:هی سفید برفی داری به کس دیگه ای پا میدی
کلر:تو از کجا پیدات شد
لیان: میگما حالا که پیدات کردم بریم یه گوشی حال کنیم
استیو:کلر تو رل داری چرا داری خیانت میکنی بهش
کلر:نه بابا رلم کجا تازه همین امروز باهاش آشنا شدم من اینجا دنبال برادرم میگردم اون یکی از اعضای stars هست
استیو:stars همون تیم فوق ماهر اداره پلیس راکون اونا اینجا نیست قبل از اینکه بیماری شدت بگیره فرار کردن
کلر:لعنت بهش پس الکی اومدم اینجا
لیان:همچین الکی هم نبودا میخوایم بریم حال کنیم یالا راه بیوفت باید یه راه خروج پیدا کنیم
استیو:خیلی خب اگه سه تایی بریم ممکنه گیر بیوفتیم بنا براین از هم جدا میشیم شما دوتا باهم من تک مراقب باشید نمیرید
لیان:فکر خوبیه کلر بیا کارت دارم
کلر:ببند فکتو تا نیوردمش پایین
لیان:راستی سر راه با یه پلیس دیگه برخوردم گفت که شاید از سمت پارکینگ بشه فرار کرد
کلر:خیلی خب پس میریم سمت همونجا امیدوارم راه فرار باشه
لیان:یه دستشویی این ورا نیست
کلر:من اونکاره نیستم برو با یکی دیگه
لیان:جهنم همون ج*ق خودمو میزنم
کلر:کم کم دارم ح*شری میشم نه نمیشه تو این وضعیت
لیان:بیا پارکینگ از این سمته
کلر:یالا بدو
لیان: وایسا دو نفر اونجا وایسادن به نظر توله سگ هستن وایسا الان خلاصشون میکنم
کلر: مراقب یه جاتو نکنن
لیان:پس دوست داری ها اونم تورو دوست داره
کلر:مراقب باش
اینجا یکی از اونجا سگای پوفیوز به لیان حمله لیان هم با چاقو زد تو سرش اون یکی سگه هم داشت میرفت سمت کلر که لیان با دوتا تیر کشتش
لیان جسد اون پلیسی رو دید که نجاتش داد بالا سرش وایساده و بهش گفت:از آخرم بهم ندادی
کلر:بیا اینجا در یکی از ماشینا بازه
لیان: برو داخل ببین چیزی هست
قصدش این بود که فقط باسن کلر رو ببینه کلر یهو دید لیان شلوارشو کشیده پایین همچنین قصد داشت شلوار خودش رو هم بکشه پایین تا اومد عکس العمل نشون بده دیر شد لیان شروع کرد به تلمبه زدن بدجوری آمپرش زده بود بالا کنترلش دست خودش نبود به این راضی نشد کلا کلر رو انداخت داخل ماشین بعد از یک ساعت تلمبه زدن در اومد بیرون کی*رش رو به خورد کلر داد اونم نیم ساعت روی یک ساعت آبش اومد کلر هم دیگه از خدا خواسته به چیزی که میخواست رسید رفت و از لیان لب گرفت در انجام لب خوری بودن که یهو یه نفر سر و کلش پیدا شد اون شخص...........
خب خب همونطور که گفتن این قسمت میزان منحرفی بسیار بسیار بالا بود لطفا جایی بخونید که بابا مامانتون نبینن تا پارت بعد خدافظ